فائزه هستم،در سرزمین عجایب!

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    داشتم مدراکمو مرتب میکردم که برم دفتر اسناد رسمی تا کپی برابر اصل کنم برای ثبت نام دانشگاه، همینطور که جابجا میکردم مدارکمو، بابام داشت نگاه میکرد، گفت: حالا اینقدر اینا رو جابجا کن تا خودتم گیج بشی ی فائزه هستم،در سرزمین عجایب!...
    ما را در سایت فائزه هستم،در سرزمین عجایب! دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : gonbade-kaboodo بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 22 دی 1398 ساعت: 18:16

    شب وقتی رفتم ظرفا رو بشورم بابام داشت سیستم تهویه هوا رو تعمیر میکرد. بعد از ظرفا در حالی که هی بغضم میگرفت، گفتم بابا میخواستم عذرخواهی کنم بخاطر صبح که عصبانی شدم.

    بابام هم گفت: خواااهش میکنم، ناراحتی ما هم از شما واسه یه دقیقه س.

    بعدش سریع رفتم توو اتاق روبرویی و کلی گریه کردم. بعدشم اشکامو پاک کردم و رفتم بالا.

    اما دیشب بابام خیلی خوشحال بود. شوخی میکرد و معلوم بود حالش خوبه. 

    منم خیلی خوشحالم که معذرتخواهی کردم.

    فائزه هستم،در سرزمین عجایب!...
    ما را در سایت فائزه هستم،در سرزمین عجایب! دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : gonbade-kaboodo بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 22 دی 1398 ساعت: 18:16

    پرندِ من

    خوب ترین دوست دنیا

    خوب میدونم که با من قهری. خوب میفهمم. با به یاد اوردن هر خاطره مشترک(که کم هم نیستن) بغض میکنم. حق تو، در جواب همه ی با من بودن هات، یه اتفاق خیلی خیلی بهتر بود.

    من فراموشت نکردم و نخواهم کرد. و میخوام همین الان همینجا بنویسم و بهت قول بدم با تمام وجودم که اون اتفاق خوب، میوفته! خیلی بزرگتر از تصورت میشه! بهت قول میدم که زمان رو نبازم و همه چیز رو جبران کنم.

    حتا اگه 4سال زمان لازم باشه.

     

     

    پ.ن: در غمِ انتخاب رشته ی تحمیلی

    فائزه هستم،در سرزمین عجایب!...
    ما را در سایت فائزه هستم،در سرزمین عجایب! دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : gonbade-kaboodo بازدید : 139 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 5:56